نگاهی به هویت بصری جدید باسلام
بیاید صادق باشیم، ریبرندینگ باسلام رو انگار ممد آقا بقال محل با پاورپوینت یه چیزی درآورده یا داده کافینت براش بزنه تا اینکه کار یه استودیوی دیزاین شناختهشده باشه (با احترام به تمام بقالها، کافینتها و ممدآقاهای عزیز).
با این حال کمی بیانصافیه اگه بخوایم هویت بصری باسلام رو صرفا از نگاه خلاقیت و فرم بررسی کنیم؛ چون خودش واضحا داره میگه که “داداش من اصلا ازوناش نیستم!”. این رو از روی لوگوی پیشین باسلام و کارهای پیشین استودیو شیزارو میتونیم بفهمیم که راهبران این ریبرندینگ، کاربلدن و این تغییر استراتژی یکدفعهای نمیتونه از روی سومدیریت باشه. پس سادهانگارانهس اگه بیایم بگیم چرا لوگوشون زشت و دِمُدِهست؛ چون اصلا این لوگو توی زمین خوشگل و ترندی بودن بازی نمیکنه. خب پس اگه تو اون زمین بازی نمیکنه، دقیقا تو چه زمینی بازی میکنه؟ اجازه بدید یک مثال بزنم.

یک سری فروشگاه زنجیرهای خفن هست که خیلیهامون برای خرید به اونها مراجعه میکنیم. درکنارش اما، خیلیهامون (اگه نگیم همه) یک مغازه یا بوتیک کوچک نه چندان خفنی رو میشناسیم، که فروشندهش اگرچه مثل کارمندان آموزشدیده اون فروشگاه خفنه بهت رسیدگی نمیکنه، اما مدتهاست که ازش خرید میکنیم، از کیفیت جنسش مطمئنیم و یک جورهایی هم خودمون رو متعهد میدونیم که از اون جنس بگیریم. حتی اگه بقیه هم همون جنس رو با همون کیفیت داشته باشن. دوتا کلیدواژه مهم در این موقعیت، خاکی بودن و صمیمیته. اینهاست که باعث اعتماد به ممد میشه و نه دکور ژیگولی، کارمندای یونیفرم به تن و هویت بصری جذاب.


میخوام بگم باسلام از جنس همون مغازه کوچک گرم و صمیمیه و اینو به شکلهای مختلفی سعی داره بهمون بگه و ردش رو نشون بده. چجوری؟ اولا ذات کسب و کار! باسلام داره جنسای خونگی میفروشه و بر همین اساس تاسیس شده که تولیدکنندگانش نه برندهای مشهور، بلکه یه عده آدم مثل خودمون باشن. دوما تبلیغاتش که به جای محصول، اصرار داره تولیدکننده محصول رو به ما معرفی کنه. میخواد ما اسمش رو بدونیم و از نزدیک با زندگیش آشنا بشیم. وقتی میگه فلان چیز رو از کشاورزش بخر، انگار میخواد بگه زنبوردار مهمتر از بستهبندی عسلشه. برند داره فریاد میزنه که “آقاجان! من اون فروشگاه زنجیرهای بزرگ نیستم. من ورژن معاصر همون ممد دم کوچهتونم”.

حالا وقتشه برم سراغ موضوع اصلی یعنی نگاهی به هویت بصری باسلام.

متاسفانه باید بگم که سنجیدن میزان موفقیت این ریبرندینگ کار من نیست؛ به چند دلیل. اول اینکه اصلا کار من این نیست که بخوام چنین چیزهایی رو حتی طراحی کنم، چه برسه به قضاوت. ثانیا، کارکرد هویت بصری تنها به فرم و زیبایی محدود نیست بلکه به تاثیریه که میذاره. آیا مخاطب به خوبی باهاش ارتباط برقرار کرده؟ آیا به خوبی پاسخگوی نیازهای برند بوده؟ آیا تونسته خودش رو با مدیومهای مختلف وفق بده؟ اینها همه چیزهایی هستن که نمیشه فقط با نگاه کردن به یک لوگو بررسیشون کرد. حتی برای قضاوت درباره بعضی از اینها زمان لازمه و حتی اگر به طور مثال در طی زمان، هویت برند خوب جا نیفته، از کجا معلوم مقصرش واقعا هویت “بصری” بوده باشه؟ شاید محصول خوب نبوده، شاید تبلیغات خوب نبوده، شاید به قدر کافی بهش زمان ندادیم و هزاران شاید و اما و اگر دیگه. برای همین من اصلا جرات نمیکنم در این باره حرفی بزنم!

اما یک چیز رو میتونم با جرات بگم: چنین برندی که خودش رو بقال قابل اعتماد دم محل معرفی میکنه، باید هویت بصریش هم شبیه برچسب روی شیشه عسل، توی مغازه ممد آقا باشه که داده کافینتی براش بزنه. هویت بصری باسلام از جنس اون آدمهس که خوشتیپ و خوشصدا نیست و کلا هم آدم خیلی خفنی به نظر نمیرسه اما عوضش خاکی و خودمونیه. یه بامزگی ذاتی داره که شخصیتش رو قابل دسترس و دلنشین میکنه. هویت بصری باسلام بیشتر از اون که خلاقانه باشه، هوشمندانه طراحی شده. اما آیا این رویکرد الزاما جواب میده بین این همه برند شیک و ترتمیز؟ از پاسخ میمانم.
شما بگید.
۱ نظر
خیلی دیدت برام جالب بود. اصلا این شکلی بهش فک نکرده بودم. جدا از همه اینا من خیلی دوست دارم ریبرندینگ باسلام رو:))) ولی خب من خیلی چشمم خامه هر برندینگی یه موشن داشته باشه و یا ماکآپ استیکر من حال میکنم:)))))