نمیدونم قضیه تغییر فصل و ساله یا بالا و پایین هورمونیِ بعد از کرونا، اما این روزها لحظه به لحظه حالم عوض میشه. عین هوای بهاری شدم یک لحظه ابری، یک لحظه آفتابی و در کل گیج. یک دیقه دلم میخواد برم تو تختم و بیرون نیام، یک دیقه تصمیم میگیرم فیلم بسازم و یک دیقه فکر میکنم باید حتما از همین امشب روزی ۲ ساعت ورزش کنم.

این جور دورهها رو میتونم توی یک کلمه خلاصه کنم:
✨Overwhelmed✨
وقتی همهچیز زیادیه و قر و قاطی. وقتی انگار دیگه لیوانت جای یک قطره هم نداره. راه حل این وضعیت چیه؟ (نمیدونم از روانشناستون بپرسید.) من یکم گشتم این ور، اون ور و اینا رو پیدا کردم.
(یک هشدار کلی، این جور مطالب برای همه و هر شرایطی نیستن، اگر حس میکنید لازمه، حتما از یک متخصص کمک بگیرید و به چنین پستی اکتفا نکنید.)
- مرحله اول، درک هیجاناته. باید بتونیم هیجانهامون رو از هم تفکیک کنیم. این شکلی شاید بتونیم ریشههاشون رو پیدا کنیم. خالی از اضطراب و حاشیه، شاید بفهمیم اصلا مسئله چیه.
- یک راه حل برای این قضیه، نوشتنه. نوشتن به ما اجازه میده دور از هیجانات و به صورت منطقی وضعیتمون رو بسنجیم. من در دو بخش مینویسم: تخلیه و تحلیل.
اول خودم رو تخلیه میکنم، غرهام رو مینویسم، دردام رو میگم. خیلی شاعرانه و سانتیمانتال، با انواع غلطهای املایی و بدون یک نیمفاصله حتی، فقط مینویسم.
در بخش دوم، بادقت بیشتر به تحلیل هیجانات و اتفاقات اخیر میپردازم. سعی میکنم ورودیهام رو بررسی کنم: اخبار، کار، روابط، خانواده.
هر دو بخش این نوشته با یک سوال (Writing Prompt) شروع میشه: حالت چطوره؟
برای من، معمولا از این نوشتهها یک لیست خارج میشه. لیست چیزهایی که من رو مضطرب کردهن. جالبه که ۷۰% لیست، عموما چیزهاییه که هنوز اتفاق نیفتاده و حتی ممکنه هرگز اتفاق نیفته.
۳. اینجا من یک کاری میکنم که نمیدونم چقدر درست باشه، اما، میام بهترین، بدترین و محتملترین نتیجه برای هر وضعیت رو پیشبینی میکنم و مینویسم. این کار بهم کمک میکنه حس کنم آمادگی همهچیز رو دارم و از اضطرابم کم میکنه.
۴. نهایتا خوبه که به خودمون یادآوری کنیم که یه موقعهایی اجازه داریم گیج و گم باشیم و هر (هر!) اتفاقی بیفته، اینم میگذره.
خب حالا، حالت چطوره؟
۶ نظرات
خیلی دوست داشتم این مطلب و به حالی که این روزا دارم میخورد !
خیلی خوشحالم که اینو میگی! مرسی که میخونی ?
بسیار عالی ?
مرسی که میخونی! ✨
همه گفته هاتون کاملا درسته
ولی با این که خودم همه چیز رو از زاویه علمی میبینم ولی انگار بعضی تردیدهای تو زندگیمون فقط با گذشت زمان حل میشه!
زمان رو جغد دانایی میبینم که رو شاخه زندگی نشسته و داره به تقلای بیهوده ما نیشخند میزنه !
فکر میکنم بعضی چیزها از کنترل ما خارجه… یا حداقل تایم لاین رسیدن به هدف نهایی رو ما نمیتونیم ترسیم کنیم… انسان فقط موظف به تلاش حداکثری در زمان حال هست نه تعیین جزییات و دورنمای هدف ها…
نمیدونم شاید هم اشتباه میکنم!
ممنون که خوندی میثم جان! منم باهات موافقم که نمیشه از زندگی جلو زد. نهایتا میتونیم تلاش کنیم از هر لحظهمون بیشتر و بهتر استفاده کنیم تا آدم “بهتری” بشیم.
?