بهترین کمپینهای بازاریابی پاییز ۲۰۲۵ لزوما اونهایی نبودن که بیشتر دیده شدن. ولی وقتی لایهلایه نگاه کنیم، میبینیم این کمپینها (که در ادامه به تفصیل بهشون میپردازیم) درست همونهایی بودن که تونستن تو این فضای شلوغ و رقابتی، یک «رفتار» جدید، یک «احساس» تازه یا حتی یک «پرسش» مهم در ذهن مخاطب ایجاد کنن.
بیاید از یه دادهی دقیق شروع کنیم: طبق آمار رسمی Statista، فقط تو سهماههی سوم ۲۰۲۵، برندها چیزی حدود ۶۸۵ میلیارد دلار برای تبلیغات دیجیتال خرج کردن. این یعنی بهطور متوسط، هر فرد در دنیا داره روزانه بین ۵۰۰ تا ۶۰۰ پیام تبلیغاتی میبینه. سؤالی که برای من، شما و هر فرد علاقمندی در مارکتینگ پیش میاد اینه: تو این گرداب توجه، اصلا میشه برند رو طوری تعریف کنیم که «بهیاد بمونه»؟
جوابش رو این پاییز دیدیم. برای اولین بار بعد از مدتها، برندها دارن متوجه این مسئله میشن که دیگه صِرفِ زیبا بودن یا خلاق بودن کافی نیست. اگر میخواید کمپینتون موندگار بشه، باید یه تجربهی انسانی بسازید. باید بدونید دارید با کی حرف میزنید، اون آدم چی تو ذهنشه و چطور میتونید تو یک لحظهی روزمره از زندگیش وارد بشید.
Apple و iPhone 17
یک کمپین طراحیشده برای تجربهی روزمره
بین تمام برندهایی که تو پاییز ۲۰۲۵ کمپین راه انداختن، اپل یه جایگاه خاص داره. بهخاطر اینکه تونست نشون بده چطوری میشه یه محصول تکنولوژیک رو در دل زندگی واقعی جا داد.
اپل توی رویداد «Awe Dropping» در تاریخ ۹ سپتامبر، iPhone 17 رو معرفی کرد؛ گوشیای که از نظر سختافزاری چند ارتقای مهم داشت. از جمله نمایشگر ۶.۳ اینچی با نرخ نوسازی ۱۲۰ هرتز، شیشهی جدید با مقاومت بالا، چیپ A19، دوربین ۴۸ مگاپیکسلی و البته رنگهای جدید که کاملا با سلیقهی تصویری نسل Z هماهنگه.
اما اینا همهی ماجرا نبود. چیزی که این رونمایی رو تبدیل کرد به یکی از بهترین کمپینهای بازاریابی پاییز ۲۰۲۵، نحوهی تعریف داستان محصول بود.
اپل برای معرفی این دیوایس چی کار کرد؟
اپل از ابتدا هم بلد بود چطور محصولش رو مثل یک قهرمان معرفی کنه. اما این بار زاویهی دید رو عوض کرد. بهجای اینکه بگه «این گوشی چه قابلیتهایی داره»، نشون داد «این گوشی چطور میتونه بخشی از زندگی تو باشه، بدون اینکه حتی متوجهش بشی». یعنی تمرکز رفت سمت تجربهی روزمره؛ از فیلمبرداری دونفره برای ولاگرها تا اسکرول نرم برای کسایی که عملا توی Reels و Shorts زندگی میکنن.
دوربین جلو با قابلیت Center Stage به شکل هوشمند سوژه رو دنبال میکنه. این ویژگی برای تولیدکنندههای محتوای شخصی فوقالعاده مهمه، چون بدون نیاز به تجهیزات حرفهای، خروجی بهتری میگیرن. اپل هم همین رو فهمید و محتوای تبلیغاتیش رو جوری طراحی کرد که بهجای نمایش امکانات، اون امکانات توی سناریوهای واقعی دیده بشن.
طراحی ظاهری و انتخاب رنگ
رنگها انتخابهایی حسابشده بودن برای اینکه گوشی بهعنوان یک عنصر تصویری توی محتوا بدرخشه. Lavender، Mist Blue، Sage و باقی رنگها با دقت زیادی انتخاب شدن تا توی محیط بصری اینستاگرام، TikTok و یوتیوب درست همون تاثیری رو بذارن که لازم بود. این موضوع بهخصوص برای تولیدکنندههایی که دوربین رو روشن میکنن و گوشی بخشی از کادرشونه، کاملا هدفمند بود.
زمانبندی لانچ
انتخاب تاریخ ۹ سپتامبر برای معرفی و ۱۹ سپتامبر برای عرضه، دقیقا با شروع فصل بازگشت به مدرسه و نزدیکشدن به تعطیلات همراه شد. یعنی مخاطب از نظر ذهنی آمادهی خرید و ارتقا بود. اپل هم محصولش رو در لحظهای عرضه کرد که بیشترین توجه رو میتونست جلب کنه. این هماهنگی زمانی باعث شد که کمپین، نهتنها از نظر فنی، بلکه از نظر رفتارشناسی مصرفکننده هم یکی از بهترین کمپینهای بازاریابی پاییز ۲۰۲۵ باشه.
همچنین بخوانید: نگاهی به نمایشگاه Pirouette در موزه مدرن نیویورک
NikeSKIMS – بازتعریف بدن بهعنوان فضا
کمپین NikeSKIMS پروژهای بین نایکی و برند اسکیمز (کیم کارداشیان) بود که در پاییز ۲۰۲۵ بهعنوان یک برند مستقل معرفی شد. هدف از این مشارکت ساختن لباس برای بدنهایی بود که سیال و در حال حرکتان.
کالکشن اول در ۲۶ سپتامبر منتشر شد. هفت مجموعه، پنجاهوهشت فرم طراحی و بیش از دههزار ترکیب بافت و رنگ. این سطح از جزئیات بهوضوح نشان میداد نایکی قصد داره بدن زنانه را در مقیاسی مطالعه کنه که پیشتر در مد ورزشی بیسابقه بود. طراحی پارچهها بین سه وضعیت اصلی تقسیم شده بود: فشار متوسط برای فعالیت روزمره، تنفسپذیری بالا برای تمرین سبک و ساختار فشرده برای تمرین قدرتی. یعنی هر لباس با در نظر گرفتن زبان حرکت خودش طراحی شد.
اما اتفاق اصلی در سطح روایت افتاد. فیلم اصلی کمپین با عنوان Bodies at Work، بیش از پنجاه ورزشکار زن رو از رشتههای مختلف کنار هم آورد؛ از سرنا ویلیامز تا شاکاری ریچاردسون. تصویرها روی عضله، تنفس و تعادل تمرکز میکردن، نه روی ژست. همین زاویه باعث شد برند حس واقعیتری از قدرت فیزیکی و فردیت منتقل کنه.
زمان انتشار هم دقیق انتخاب شده بود. پاییز فصل اوج فروش لباسهای ورزشیه، اما نایکی و اسکیمز عمدا قبل از شروع فصل تعطیلات لانچ کردن تا برند جدید پیش از هجوم بازار جا بیفته.
برای مخاطب جوان، مخصوصاً زنان فعال در فضاهای آنلاین، NikeSKIMS تبدیل به یکی از بهترین کمپینهای بازاریابی پاییز ۲۰۲۵ و مرجع جدیدی شد از اینکه بدن چطور میتونه هم ابژهی طراحی باشه و هم سوژهی روایت.
استارباکس؛ طراحی یک فصل
بازاریابها همیشه با یک مسئله تکراری روبهرو هستن: چطور میشه چیزی رو که همه میشناسن دوباره فروخت؟ استارباکس سالهاست این مسئله رو تبدیل کرده به تمرین سالانهی خودش. هر پاییز، منوی مخصوص استارباکس سیگنالیه برای شروع فصل تازه. طبق دادههای داخلی برند، بیش از نیمی از مشتریان آمریکایی بازگشت «Pumpkin Spice Latte» رو یکی از نشانههای آغاز پاییز میدونن. در عمل، استارباکس موفق شده یک محصول رو به یک آیین فصلی تبدیل کنه.
تیم بازاریابی استارباکس متوجه شده بود که در دوران پس از کرونا، مردم بیشتر از قبل دنبال حس تعلق محلیان. بنابراین، امسال تصمیم گرفتن تجربهی پاییزی رو به شکل محلی بازتعریف کنن. طراحی لیوانها، پیامهای بصری فروشگاهها و حتی پستهای شبکههای اجتماعی بر اساس شهرها تنظیم شد. در سیاتل، رنگها تیرهتر و پررطوبت بودن، در آریزونا روشنتر و خشکتر. این سطح از جزئیسازی باعث شد کاربر حس کنه با نسخهی خودش از استارباکس روبهروئه، نه با نسخهی جهانی برند.
توی اپلیکیشن هم همین منطق تکرار شد. با استفاده از دادههای موقعیت مکانی، پیشنهادهای فصلی بر اساس شهر و دمای هوا تغییر میکردن. اگر هوا سردتر بود، نوشیدنیهای ادویهدار بالاتر در لیست ظاهر شدن. اگر روزی گرمتر بود، اپلیکیشن ترکیبهای سرد پیشنهاد میداد. این جابهجایی کوچیک، نرخ سفارش از داخل اپ رو بهطور میانگین ۲۳ درصد بالا برد.
در سطح فیزیکی، فروشگاهها هم بخشی از روایت بودن. نورپردازیها تغییر کرد، رایحهی دارچین و جوز در فضا پخش بود و پلیلیست مخصوص پاییز با صداهای محیطی (خشخش برگ، باران، بخار دستگاه اسپرسو) طراحی شدن تا حس فصل در همهی لایهها جاری باشه. این هماهنگی بین فضا، محصول و تجربهی دیجیتال همون چیزیه که استارباکس رو متمایز و از یه کافه به یه برند فرهنگی تبدیل میکنه.
کمپین Prime Big Deal Days آمازون
پاییز ۲۰۲۵ برای آمازون فصل آزمایش رفتاری در مقیاس جهانی بود. Prime Big Deal Days امسال، به لحاظ ابعاد اجرایی و هدفگذاری، شباهتی به کمپینهای تخفیف سنتی نداشت. آمازون از این پروژه استفاده کرد تا همزمان سه هدف رو دنبال کنه. چرخه خرید فصلی رو جابهجا کنه، تجربه مصرفکننده رو بازطراحی کنه و بر اساس دادههای زنده الگوریتمهای پیشنهاددهنده رو آموزش بده.
داده و زمانبندی
این کمپین در میانهی اکتبر برگزار شد؛ یعنی حدود شصت روز پیش از بلکفرایدی. زمانبندی حسابشده بود. در مدلهای اقتصادی آمازون، عقبکشیدن موج خرید دو ماه زودتر، باعث میشه فشار تقاضا از نوامبر به اکتبر منتقل بشه و در نتیجه، زنجیرهی تأمین و حملونقل با بازده بیشتری کار کنه. اما لایهی رفتاری حتی مهمتر از اینه. آمازون میخواد به کاربر یاد بده که خرید بزرگش رو زودتر انجام بده و در عوض، زمان بیشتری برای مرور، مقایسه و اضافه کردن خردهریزهها به سبد داشته باشه. این تغییر عادت، در دادههای Adobe Analytics هم قابل مشاهدهست. فروش روز اول از مرز ۲.۶ میلیارد دلار عبور کرد و میانگین زمان حضور کاربران در اپلیکیشن، ۲۷ درصد افزایش یافت.
طراحی تجربه و آزمایش رفتار
Prime Big Deal Days ساختاری از تعامل طراحی کرد. در فروشگاه دیجیتال، قیمتها در بازههای زمانی کوتاه تغییر میکردن و سیستم شبیه بازی کار میکرد. کاربر نمیتونست مطمئن باش که قیمت فعلی پایدار میمونه. همین نااطمینانی کنترلشده، نرخ تصمیمگیری سریع رو بالا برد و بازدیدهای تکراری رو بیشتر کرد. این نوع طراحی، حاصل همکاری مستقیم تیمهای اقتصاد رفتاری و دادهکاوی آمازون بود.
همکاری با میکرواینفلوئنسرها
آمازون برای اولین بار برای یکی از بهترین کمپینهای بازاریابی پاییز ۲۰۲۵ خودش بخش بزرگی از کمپین رو به اینفلوئنسرهای کوچک سپرد. بهجای چهرههای پرهزینه، سراغ تولیدکنندههایی رفت که در حوزههای جزئی تخصص دارند؛ مثل «تجهیزات خانگی زیر صد دلار» یا «ابزارهای مطالعه برای دانشجوها». هر گروه محتوای کوتاه اختصاصی تولید کرد که از نظر الگوریتم تیکتاک و یوتیوب، نرخ درگیری بسیار بالایی داشت.
داده، الگوریتم و آموزش ماشین
یکی از اهداف اصلی Prime Big Deal Days، جمعآوری دادههای رفتاری در شرایط غیرعادی بود. در حالت عادی، مدلهای یادگیری آمازون رفتار خرید رو بر اساس فصل تعطیلات آموزش میبینن. اما اکتبر یک بازهی میانیه؛ نه فصل خرید سنتیه و نه فصل رکود. این یعنی دادههایی که در این کمپین جمعآوری شد، تنوع بالایی از رفتارهای تصمیمگیری داره. تیم یادگیری ماشین آمازون از این دادهها برای تنظیم مدلهای پیشبینی تقاضا و شخصیسازی پیشنهادها استفاده میکنه.

پاتاگونیا – تور «تعمیر و استفاده دوباره»
یه ون ساده، چند تا چرخ خیاطی و یه ایدهی درست و حسابی
پاتاگونیا از اون برندهاست که کارش با بقیه فرق داره. شعارش سالهاست اینه که «کمتر بخر، بیشتر نگه دار». پاییز امسال پاتاگونیا یه تور سیار درست کرد برای تعمیر لباسها.
یه ون سبزرنگ، پر از ابزار و چرخ خیاطی، راه افتاد و از شهری به شهر دیگه رفت تا لباسهای قدیمی مردم رو تعمیر کنه. اسمش هم گذاشتن: Repair & Reuse Tour.
ماجرا از کجا شروع شد؟
پاتاگونیا چند ساله یه پروژه داره به اسم Worn Wear که توش لباسهای استفادهشده رو جمع میکنن، میدوزن، تمیز میکنن و دوباره میفروشن. ولی امسال برای کمپین پاییزیشون فکر کردن چرا خودمون نریم سراغ مردم؟
ون رو بار کردن و از آلمان شروع کردن، بعد رفتن فرانسه، سوئیس، هلند و دانمارک. هر جا میرفتن، توی میدون یا جلوی فروشگاه، یه ایستگاه موقت میزدن. مردم لباس پارهشونو میآوردن، تیم تعمیر برند اونجا براشون درستش میکرد، یا یادشون میداد خودشون چطوری بدوزن.
اصل ماجرا چیه؟
هدف فقط فروش لباس نبود. برند داشت رسالت بزرگتری رو دنبال میکرد. پیام ساده بود:
«اگه خودت چیزی رو درست کنی، بیشتر نگهش میداری.»
برند عملا یه عادت فرهنگی ساخته؛ اینکه تعمیر کردن خجالت نداره، اتفاقا یه جور احترامه به چیزی که داری. همین فرهنگ هست که پروژه پاتاگونیا رو تبدیل به یکی از بهترین کمپینهای بازاریابی پاییز ۲۰۲۵ کرده.
خیلی از کسایی که رفتن سراغ این کارگاهها، میگفتن این لباس براشون خاطره داره؛ مثلا کاپشن سفری که ده سال پیش باهاش رفتن کوه، یا شلواری که توی اولین کارشون پوشیده بودن. وقتی تعمیر میشد، حس میکردن یه تکه از خودشون زنده شده.
جزئیات اجرایی
تعمیرات مجانی بود. هرکسی میتونست بیاد، لباسش رو تحویل بده و همونجا قهوه بخوره و صبر کنه تا کار تموم شه. بعضی وقتا هم تعمیرکارا فقط توضیح میدادن چطور میشه اون پارگی خاص رو دوخت، بدون اینکه خودشون انجام بدن.
در کنارش، سایتی هم فعال بود که آموزشهای کوتاه گذاشته بودن. از «چطور زیپ رو عوض کنیم» گرفته تا «چطوری لباس ضدآب رو ترمیم کنیم».
نقشهی تور هم آنلاین بود؛ میتونستید ببینید ون بعدی کجاست و حتی لباستون رو براش رزرو کنید.
در نهایت
شاید مهمترین درسی که از بهترین کمپینهای بازاریابی پاییز ۲۰۲۵ میشه گرفت، اینه که بازاریابی دیگه فقط دربارهی «فروش» نیست. برندهایی موندگار میشن که بلد باشن تجربه بسازن. یعنی ارتباط کاربر با برند زمانی اتفاق میفته که کاربر حس میکنه یه برند واقعا به زندگیش سرک کشیده و براش معنا ساخته، نه اینکه فقط سعی کرده چیزی بهش بفروشه. این فصل نشون داد که طراحی رفتار، از هر شعار و تیزری مهمتره.
اما یه نکتهی مهمتر هم هست: ما به عنوان بیننده یا مصرفکننده، چقدر خودمون در این داستان دخیلایم؟ توی دنیایی که هر روز صدها پیام تبلیغاتی میبینیم، آیا هنوز میتونیم فرق بین «تجربهی واقعی» و «بازنمایی تبلیغاتی» رو تشخیص بدیم؟ شاید برندها دارن یاد میگیرن انسانیتر رفتار کنن، اما شاید ما هم باید یاد بگیریم انسانیتر انتخاب کنیم. اینکه بفهمیم چرا از یه برند خوشمون میاد، یا چرا به یه پیام خاص واکنش نشون میدیم، خودش بخش مهمی از سواد فرهنگی ماست.